خلاصه کتاب ۴۸ قانون قدرت اثر رابرت گرین
نقش قدرت در زندگی افراد
قدرت، نیرویی است که انسانها در تمام طول عمر به دنبال آن هستند. عدهای به دنبال قدرت میگردند تا در رقابتهای سیاسی پیروز شوند. عدهای دیگر قدرت را در آزادی مالی میبینند و تمام تلاش خود را میکنند تا با استفاده از ثروت به قدرت دلخواهشان برسند. ظاهرا هر واژهای در دنیای ما آدمها، هزار و یک معنی دارد. اما این موضوع چیزی از اصل این واژه کم یا به آن اضافه نمیکند. به همین دلیل، یاد گرفتن اصول و قانون قدرت و دنبال کردن تجربههایی که افراد قدرتمند تاریخ در اختیارمان قرار دادهاند، میتواند مسیری تازه به ما نشان دهد تا هر کس بسته به ظرفیتش توشهای درخور را برای خود بردارد.
رابرت گرین:
اگر باور دارید که جهان امروز، دربار توطئه بزرگی است که درونش به دام افتادهاید، تلاش برای خروج از بازی فایدهای ندارد. بهتر است به جای گله و شکایت، قدرتتان را افزایش دهید. هر چقدر که قدرتمندتر باشید به دوست، عاشق، همسر و شهروند بهتری تبدیل خواهید شد.
نگاهی برقآسا به ۴۸ قانون قدرت
بیایید قبل از آغاز گفتگویمان نگاهی به این۴۸ قانون قدرت بیندازیم:
هرگز بیشتر از رئیستان ندرخشید
هرگز بیش از حد لازم به دوستان خود اعتماد نکنید و بیاموزید که از دشمنانتان بهره ببرید.
قصد و نیت خود را پنهان کنید.
همیشه کمتر از نیاز صحبت کنید.
اعتبار و شهرت، سهم مهمی در موفقیت دارند، آن را با چنگ و دندان حفظ کنید.
به هر شکلی که شده توجه همه را به خود جلب کنید.
از دیگران کمک بگیرید و هدف خود را پیش ببرید، اما آن را به نام خودتان تمام کنید.
دیگران را جذب خود کنید و اگر لازم دیدید از آنها به عنوان طعمه استفاده کنید.
هرگز با بحث و مجادله، پیروزی خود را به رخ نکشید؛ بلکه آن را با عمل نشان دهید.
از افرادی که زانوی غم بغل میکنند و بداقبال هستند، دوری کنید.
دیگران را به خودتان متکی کنید.
برای خلع سلاح قربانی خود از صداقت و بخشندگی گزینشی استفاده کنید.
وقتی از کسی درخواست کمک دارید روی منافعی که از این کمک نصیبش میشود تاکید کنید و به قدرشناسی و مهربانی او اهمیت ندهید.
مثل دوست باشید اما مانند جاسوس رفتار کنید.
دشمن خود را قلع و قمع کنید.
از نبود خود برای بالا بردن احترام و عزت استفاده کنید.
دیگران را در تردید و ترس نگه دارید و فضایی غیرقابل پیشبینی ایجاد کنید.
برای مراقبت از خود دیوار نکشید؛ انزوا خطرناک است.
رقیب یا دشمن خود را بشناسید و به اشتباه مزاحم فرد دیگری نشوید.
به هیچ کس متعهد نباشید.
برای فریب دادن آدمهای احمق، احمقانه رفتار کنید.
از تاکتیک تسلیم بهره بگیرید؛ ضعف را به قدرت تبدیل کنید.
توان خود را متمرکز کنید.
مانند یک درباری رفتار کنید.
خود را از نو خلق کنید.
دستهایتان را آلوده نکنید.
از نیازها و نقطههای ضعف دیگران نهایت بهره را ببرید تا بیچونوچرا از شما پیروی کنند.
متهورانه وارد عمل شوید.
تمام مسیر را از ابتدا تا انتها برنامهریزی کنید.
دستاوردهایتان را ساده نشان دهید.
گزینهها را تحت کنترل درآورید؛ دیگران را وادار کنید که همان کارتهای انتخاب شما را بازی کنند.
تخیل مردم را به بازی بگیرید.
نقطه ضعف دیگران را پیدا کنید.
شاهانه رفتار کنید.
مدیریت زمان را بیاموزید.
هر آنچه را که نمیتوانید به دست بیاورید، حقیر کنید. زیرا نادیده گرفتن، بهترین انتقام است.
نمایشی تمام عیار به راه بیندازید.
هر جور دوست دارید بیندیشید اما مانند دیگران رفتار کنید.
از آب گلآلود ماهی بگیرید.
ناهار مجانی را قبول نکنید.
پایتان را در کفش بزرگان نکنید.
چوپان را بترسانید تا گوسفندان فرار کنند.
روی قلب و ذهن افراد کار کنید.
با استفاده از اثر آینه، دیگران را خلع سلاح و خشمگین کنید.
در مورد تغییر صحبت کنید اما سریع آن را به اجرا درنیاورید.
هرگز خیلی کامل به نظر نرسید.
بیاموزید که کجا ترمز کنید.
خود را به هیچ فرم و قالبی محدود نکنید.
شیپور را زمین بگذارید
یکی از چیزهای مورد علاقه عده بسیاری از مردم، به ویژه کسانی که چیزی در چَنته ندارند این است که تمام افکار و هدفهای خود را جار میزنند. آنها با این کار، نه تنها قبل از اینکه دست به اقدامی بزنند، نقطه ضعفشان را به انسانهای فرصتطلب نشان میدهند، بلکه شاید تحت تاثیر افکار منفی دیگران قرار بگیرند و دست از هدفشان که ممکن است زندگی آنها را تغییر دهد، بکشند.
بهترین کار این است که همیشه، قصد و نیت خود را در هالهای از ابهام نگه دارید. فریاد کشیدن آن هم وقتی چیزی برای نشان دادن ندارید، کاری عاقلانه نیست. تواناییهای خود را نه با زبانتان بلکه با رفتار و عملتان به دیگران نشان دهید.
گذشته از این، وقتی تمام نقشهها و چیزهایی که در چنته دارید را برای دیگران بازگو میکنید، به فردی قابل پیشبینی تبدیل میشوید. در این هنگام، هر کسی میتواند از نقشههایتان برای ضربه زدن به شما و بالا کشیدن خودش نهایت استفاده را ببرد.
یکی از راههای ساده برای پنهان نگاه داشتن هدف اصلی خود از دید دیگران این است که یک هدف دیگر را به آنها نشان دهید و اجازه بدهید که تمام توجهشان را روی آن متمرکز کنند، اما خودتان به دنبال هدف اصلی خود باشید و در جهت آن با قدرت اما پنهانی گام بدارید.
هوشمندانه سخن بگویید
سخن گفتن، یکی از تواناییهای زیبای بشر است. اما اگر از این توانایی بیش از اندازه استفاده شود، به چاقویی تبدیل میگردد که در کمال ناباوری دسته خود را میبُرد.
عدهای تصور میکنند زیاد صحبت کردن و در مورد هر موضوعی اظهار نظر کردن نشانهای از حجم بالای دانش آنها است. حتی با خودشان میاندیشند که با این کار لطفی در حق دیگران ادا میکنند. چون انسانهای ناآگاه و نادان اطرافشان را به سمت آگاهی – البته آگاهی مد نظر خودشان – سوق میدهند.
هیچکس نمیتواند ادعا کند که در همه زمینهها تخصص دارد و صاحب نظر است. این مورد به ویژه در دورهای که ما زندگی میکنیم و با این حجم گسترده از اطلاعات، امکان پذیر نیست. در نتیجه، چنین افرادی با زیاد صحبت کردن، نادانی خود را فریاد میزنند. حتی اگر در زمینهای متخصص هستید فقط هنگامی که چیزی از شما سوال میشود در حد کفایت، لب به سخن بگشایید.
یادتان باشد، درستترین سخنها وقتی شنیده میشوند که فردی تشنه شنیدن وجود داشته باشد. وگرنه، سخن به هدر میرود و شما که صاحب سخن بودید، کوچک میشوید. گذشته از این، ممکن است به هنگام زیاد سخن گفتن، افسار واژهها از دستتان خارج شود و چیزی بر زبانتان جاری گردد که هرگز نباید شنیده میشد! کم سخن گفتن، شیوه انسانهای بزرگ تاریخ است. این کار شما را به فردی مرموز، قدرتمند و داناتر تبدیل میکند. دیگران در موردتان کنجکاو میشوند و حرفهایتان همیشه گوشی برای شنیدن خواهند داشت.
این مطلب را حتما بخوانید: خلاصه کتاب مدیریت زمان
سیاست داشته باشید
برای بسیاری از ما پیش میآید که خواسته یا ناخواسته وارد یک بحث تند و آتشین میشویم. واکنش بیشتر مردم در آن هنگام، بالاتر بردن صدایشان از حریف است. اگر این مورد حریف را سر جای خود ننشاند، دست به دامان ناسزا میشوند و اگر آن هم چارهساز نبود، مُشت و لَگَد را جایگزین واژهها میکنند.
اما آیا این ماجرا واقعا راه به جایی میبرد؟ آیا این جنگ و جدل، پیروز واقعی هم دارد؟ حتی اگر شما در ظاهر، پیروز آن میدان شوید باز هم بردتان موقتی خواهد بود. یک مبارز با سیاست از همان ابتدا روش متفاوتتری را برمیگزیند. او به جای بلند کردن صدایش، ابتدا حریف را حسابی برانداز میکند و به جای باز کردن دهانش، گوشهایش را تیز میکند تا کوچکترین تغییر لحن را در حریفش شناسایی کند.
او موقعیت را میسنجد و به تصویر بزرگتر نگاه میکند. چون میداند نگاهی که فقط به این لحظه و عصبانیت این ثانیه محدود شود، هیچ بردی را برای او به همراه نخواهد داشت. از طرفی، او از ناسزا گفتن برای بیان حجم نارضایتی خود استفاده نمیکند. چون میداند هر دم که بحث را به سمت ناسزا بکشد، از اصل موضوع و خواسته مهمش فرسنگها دور میشود.
زمان نبرد و عقبنشینی را از هم تفکیک کنید
ورود به هر مبارزه به معنای پیروزی نیست. از طرفی، پیروزی هم معنای ثابتی ندارد. گاهی اگر بتوانید خودتان را بدون آسیب یا زیان از یک معامله یا بحث بیرون بکشید پیروز شدهاید. در این جور مواقع، به جای شاخ و شانه کشیدن پوشالی و جنگیدن یا ماندن به خاطر حفظ غرورتان، فقط تسلیم شوید. کاری کنید که حریفتان فکر کند از شما بسیار باهوشتر و قویتر است. در این حالت، حریفتان دو چیز را میبازد:
فرصت جنگیدن یا معامله کردن با شما و چشیدن طعم شکست دادنتان
سر در نیاوردن از نقشهای که برای شکست او در زمانی دیگر کشیدهاید
همان لحظهای که حریفتان فکر کند شما ضعیف هستید و از قبل بازی را باختهاید، شکست خود را امضا کرده است. البته این در صورتی درست از آب درمیآید که شما از درون، خودتان را فردی قوی و پیروز بدانید و تسلیم شدن را به عنوان استراتژی عقبنشینی در نظر بگیرید. به دنبال این ماجرا میتوانید نیروهای خود را تقویت کنید و هوشمندانه منتظر لحظهای بمانید که حریفتان نقطه ضعفی از خودش نشان میدهد. آن هنگام است که روز شما فرا میرسد و میتوانید قدرت واقعی خود را به رخ او بکشید.
درخواست کمک را به یک معامله تبدیل کنید
در زندگی هر کدام از ما زمانی پیش میآید که به کمک دیگران نیاز پیدا میکنیم. اما با این وجود، شیوهای که یک مبارز باهوش برای درخواست کمک به کار میبندد با مردم عادی فرق دارد. شاید دیگران به هنگام درخواست کمک از در عجز و ناتوانی وارد شوند و خود را کوچک و نیازمند نشان دهند تا از این راه قلب فرد مورد نظرشان را تحت تاثیر قرار داده و او را راضی کنند تا به آنها کمک کند.
اما یک مبارز، درخواست کمک را به یک معامله تبدیل میکند. او به جای نشان دادن نقطههای ضعف خود و التماس کردن برای کمک، پای میز معامله مینشیند و از جنبههای مثبت و منافعی که این کمک برای فرد مقابلش دارد سخن میگوید. مبارز داستان ما، آسمان و ریسمان را به هم میبافد تا به فرد مقابلش نشان دهد که این کمک کردن بیش از آنکه به نفع مبارز باشد به نفع خود او است. این موضوع باعث ایجاد وضعیتی برد – برد میشود. چون هم او به چیزی که نیاز داشت میرسد و هم فرد مقابلش از انجام این کار سود میبرد.
میگل د سروانتس، نویسنده رمان دُن کیشوت:
هیچ وقت درخواست چیزی را نکن که خودت قدرت به دست آوردنش را داری.
میکل آنژ زندگی خود باشید
مردم دوست دارند همه آدمهای دنیا شبیه آنها باشند. اگر کسی را بیابند که اندکی با آنها فرق کند به او برچسبهای گوناگون میزنند و آنقدر وی را تحت فشار میگذارند تا آن فرد خودش را شبیه آنها کند یا تفاوتهایش را از دید بقیه دور نگه دارد.
یک مبارز، نقشی که دیگران برایش در نظر میگیرند را نمیپذیرد. او آنقدر روی اعتماد به نفس، عزت نفس و قدرت درونیاش کار میکند تا کسی به خودش این اجازه را ندهد که برچسبهای گوناگون را به او بچسباند. او همچون یک مجسمهساز باستانی، هویت خودش را میسازد و شخصیتش را پربار میکند.
ترس خطرناک است، شجاعت را انتخاب کنید
ترس و شجاعت، دو روی یک سکه هستند. با وجود آنکه ترسها در ذاتمان هستند و ما را از خطرها دور میکنند، اما اثری همچون یک ماده مخدر دارند. اگر اجازه دهیم در زندگیمان رخنه کنند، کمکم همه چیزهای با ارزش زندگیمان را به آتش میکشند. ترس خطرناک است. چون قدرت اقدام را از ما میدزدد.
در نقطه مقابل و آن روی سکه، شجاعت قرار دارد که بسیار ترسناک است، اما خطرناک نیست. این شجاعت است که مرزهای محدود بودن را میشکافد، ما را به انسانی بهتر، قویتر و محترمتر تبدیل میکند.
یادتان باشد، شجاعت به این معنا نیست که هیچ ترسی را احساس نکنیم. قانون قدرت یعنی شجاع بودن، یعنی بترسیم اما باوجود ترسهایمان رو به جلو قدم برداریم. انسان بدون ترس، وجود خارجی ندارد.
انجام دادن کاری که آن را دوست دارید یا با تمام وجودتان به آن باور دارید میتواند از قدرت ترسها در زندگیتان بکاهد. در نقطه مقابل، اگر کاری را آغاز کنید که از همان ابتدا به آن باور ندارید، ترسها ردای تردید را بر تن میکنند و زنجیرهایی فولادی به پاهایتان میبندند تا نتوانید قدم از قدم بردارید.
پس قبل از هر کاری، میزان علاقه و باور خود به یک موضوع را در ترازو بگذارید و آن را مورد تحلیل قرار دهید. در این صورت میتوانید دست به اقدامی هوشمندانه بزنید و بهترین گزینه را انتخاب کنید.
جان اشتاینبک، نویسنده:
قدرت باعث فساد نمیشود. ترس فساد ایجاد میکند؛ شاید ترس از دست دادن قدرت.
مثل یک شاه رفتار کنید
شاید شما هم افرادی را دیده باشید که خودشان را در مقابل دیگران حقیر و کوچک میکنند، گویی هیچ عزت نفسی ندارند و همه انسانهای روی زمین را به عنوان پادشاه و ارباب خود پذیرفتهاند. چنین انسانهایی نه تنها با پُتک به جان شخصیت خودشان افتادهاند، بلکه در دیگران هم احساس ناخوشایندی ایجاد میکنند.
یک مبارز، هرگز چنین کاری انجام نمیدهد. حتی اگر قرار باشد پیروزی یک بحث، نبرد یا معامله را به حریفش واگذار کند یا استراتژی عقبنشینی را به کار ببندد این کار را همچون یک شاه قدرتمند و دانا انجام میدهد نه یک فرد ضعیف، شکست خورده و بیارزش.
یادتان باشد، اینکه از درون شاه باشید یا گدا، هیچ ربطی به صفرهای حساب بانکیتان، اسناد املاکتان در سرتاسر جهان یا صندوقهای طلایتان ندارد. احساس خود-ارزشمندی چیزی نیست که بتوانید آن را بخرید. این احساس، چراغی درونی است که وقتی در کسی روشن میشود، دیگران ناخواسته به او احترام میگذارند و در حضورش اظهار ادب میکنند.
تمام انسانهای روی زمین، پادشاه سرزمین وجودشان هستند. وقتی یک پادشاه مثل یک گدا رفتار میکند، دیگران دلیلی نمیبینند که سرزمین وجود او را به رسمیت بشناسند. شما تنها پادشاه و تنها رعیت خودتان هستید. با عدالت، انصاف، احترام و بسیار قدرتمند پادشاهی کنید.
اف. اسکات فیتزجرالد، نویسنده:
خودت فکر کن. چون در غیر این صورت، دیگران مجبور میشوند برای تو فکر کنند. این اتفاق بدی است چون در پی آن، قدرت را از تو میگیرند، میل طبیعی تو را منحرف میکنند و زیر انضباط خودشان درمیآورند، تو را متمدن کرده و ضدعفونی میکنند.
با زمان بازی نکنید
مدیریت زمان و در دست گرفتن تسلط بر ثانیهها را دست کم نگیرید. اگر نتوانید زمانتان را مدیریت کنید، نه تنها بهرهوریتان کاهش پیدا میکند بلکه نقطه ضعفی بزرگ به حریفانتان میدهید تا از آن علیه شما استفاده کنند.
گذشته از این، مدیریت زمان فقط به انجام دادن کارها سر وقت مشخص محدود نمیشود. بخش بزرگی از این موضوع به توانایی شما در مدیریت زمانهای اقدام و توقف در شرایط گوناگون برمیگردد.
مثلا اگر در حال انجام یک معامله هستید یا در یک بحث شرکت میکنید باید بدانید که چه زمانی بهترین لحظه برای وارد شدن در معامله یا حتی خروج از آن است.
در هنگام بحث و گفتگو هم این مدیریت زمان است که به شما میگوید چه زمانی باید سخن بگویید و چه زمانی نباید لب از لب بگشایید.قانون قدرت درواقع با داشتن مدیریت زمان درست کامل میشود. مدیریت زمان باعث میشود که خودتان و واکنشهایتان را مدیریت کنید. این موضوع میتواند شما را از دردسرهای فراوان نجات دهد.
در قلب مردم، خانه کنید:
راههای زیادی برای رسیدن به خواسته شما وجود دارند. از میان آنها دو راه از همه بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند:
استفاده از زور و به رخ کشیدن قدرت نفوذ، زورگویی و ترساندن دیگران
استفاده از قدرت محبت
مسیر روش اول یعنی استفاده از زور – به هر شکلی – خیلی زود شما را به مقصد میرساند. انسانهایی که میترسند، هر جور امتیازی را در اختیارتان میگذارند و همیشه موبهمو طبق حرفهای شما عمل میکنند تا راحتشان بگذارید. اما این روش، هیچ عاقبتی ندارد. جدا از اینکه نیروی منفی آه و فغان انسانهایی که به آنها ظلم کردهاید بدون لحظهای تردید، دامنتان را در این دنیا و یقهتان را در آخرت میگیرد، خیلی زود هم از مسند قدرت پایین کشیده میشوید.
چون انسانهایی که سالیان دراز در ترس و رنجی که شما برایشان آفریدهاید زندگی کردهاند به جایی میرسند که حاضر میشوند دست از زندگیشان بشورند اما دیگر زیر سایه ظلم شما نفس نکشند.
انسانهایی که چیزی را برای از دست دادن و کسی را برای حمایت کردن ندارند بسیار ترسناک هستند. چون فقط به قدرت درونی خود تکیه میکنند. به همین دلیل، چیزی جلودارشان نخواهد بود.
اما مسیر دوم و نفوذ به قلب دیگران، چیزی است که شما را ابدی میکند. اگر بتوانید به پادشاه قلب دیگران تبدیل شوید، آنها را محترم بشمارید و به چالشهایشان نخندید، ناخواسته ارتشی از انسانهای قدرتمند را برای خود تشکیل میدهید. این افراد برای شما هر کاری میکنند. چون طعم محبتی که نثارشان کردهاید و صداقتی که در کارهایتان داشتهاید را چشیدهاند. به این ترتیب میتوانید با وارد شدن به قلب دیگران به خواستههایتان برسید و هر دو طرف در این معامله برنده باشید.
ماهاتما گاندی:
دو نوع قدرت وجود دارد. یکی به وسیله ترس از مجازات و دیگری از طریق عشق به وجود میآید. قدرت به دست آمده از طریق عشق، هزاران بار موثرتر و پایدارتر از قدرت ناشی از ترس از مجازات است.