خلاصه کتاب بی حد و مرز اثر جان سی مکسول
هر کدام از ما گنجایش درونی ویژهای داریم. شاید شما هم این جمله را شنیده باشید که: «من ظرفیتم تکمیله. دیگه نمیکشم!» یا «فلانی ظرفیت انجام این کار رو نداشت؛ برای همین ولش کرد.» این ظرفیت چیست که عدهای آن را دارند و برخی ندارند؟ آیا ظرفیت، چیزی غیرقابل تغییر است؟ یا میتوان آن را به شکلی بی حد و مرز افزایش داد؟ در این قسمت از خانه سرمایه، سری به کتاب «بی حد و مرز» از «جان سی مکسول» میزنیم و به دنبال پاسخی مناسب برای این پرسشها میگردیم. تا انتهای این ماجرا با ما همراه باشید.
این مطلب را حتما بخوانید: خلاصه کتاب شفای زندگی
ظرف وجودتان چقدر گنجایش دارد؟
ظرفیت وجودی ما ساختنی است. البته بخش قابل توجهی از ساخت آن به زمانی مربوط میشود که ما در دوران کودکی به سر میبردیم. وضعیتی که در روزهای کودکیمان داشتیم، ماهیت ابتدایی ظرفیت وجودی ما را شکل دادهاند. مثلا اگر در کودکی با جملههایی مانند: «تو نمیتوانی» یا «سختتر از آن است که تو از پس آن بربیایی» روبهرو شویم، ظرف وجودمان کوچک و محدود میشود.
بعد از گذر روزها و سالها وقتی آنقدر بزرگ میشویم که بتوانیم برای خودمان تصمیم بگیریم، بدون آنکه این نداهای دیوارساز را به یاد بیاوریم، به هنگام روبهرو شدن با موقعیتهایی ویژه، احساس درونیمان غوغا به پا میکند و با نهیبی ترسناک، ما را عقب میکشد.
به همین دلیل است که عدهای از ریسک کردن، رفتن به مکانهای جدید یا قرار گرفتن در موقعیتهای هیجانانگیز، دوری میکنند. در واقع، این ظرفیت درونیشان است که آنها را از بقیه جدا میکند.
در نقطه مقابل، افرادی که در کودکی خود به جای رشد کردن با این موانع ذهنی، در کنار کسانی بزرگ شدند که به رشد کردن، اعتماد کردن به تواناییها و بلند شدن بعد از زمین خوردن باور داشتند، در بزرگسالی به افرادی قوی، با اعتماد به نفس و بی حد و مرز تبدیل میشوند که هیچ مانعی را به رسمیت نمیشناسند.
خوشبختانه ظرف درونی ما از سنگ ساخته نشده است. این بدان معنا است که هر قدر هم ظرفیت درونی ما محدود باشد، باز هم میتوانیم آن را افزایش دهیم.
چراغی که آگاهی برای جویندگان پیروزی روشن میکند
تمام ماجراهای درونی شما قابل تغییر هستند. در این زمینه هیچ محدودیتی وجود ندارد. چون شما بی حد و مرز هستید. اما تنها زمانی میتوانید خودتان را تغییر دهید که پیش از هر چیزی، این نیاز به تغییر را در وجود خودتان احساس کنید. وقتی چشمتان توانایی دیدن دیوارهای نامرئی پیرامونش را پیدا کند، میتواند آنها را از میان بردارد. اما این آگاه شدن چطور رخ میدهد؟
هر یک از ما برای آغاز این تغییر بزرگ درونی به یک تلنگر نیاز داریم. گاهی این تلنگر درونی را یکی از دوستانمان در ما ایجاد میکند، گاهی یک غریبه، جملهای از یک کتاب، بخشی از یک کلیپ یا حتی یک آهنگ، نوای بیدار باش را در وجودمان به صدا در میآورد. اما نکتهای در این میان وجود دارد که باید به آن توجه کنیم.
درست است که ما برای آگاه شدن از محدودیتهایمان به یک تلنگر بیرونی نیاز داریم. اما نباید از یاد ببریم که آن افراد هم ظرفیتهای ویژه خودشان را دارند. در واقع، هر کدام از ما با توجه به ظرفیتهای درونیمان به دنیا نگاه میکنیم.
گاهی ناخواسته، محدودیتهایی که در نگاهمان وجود دارد را به تمام مردم جهان نسبت میدهیم. پس حواستان باشد که یک وقت ظرفیت خود را به مقیاس کسی گره نزنید.
نبایدهایی که باید در مورد ظرفیت خودتان بدانید
هر مسیر تازه و ناشناخته، دست اندازهایی دارد. وقتی قبل از حرکت کردن با آنها آشنا باشیم، میتوانیم هوشمندانهتر تصمیم بگیریم. در ادامه به چند اشتباه در مورد ظرفیت درونی اشاره میکنیم.
۱- ظرفیت شما در تقدیرتان نوشته نشده است
برخی از افراد با این تصور اشتباه که ظرفیتهایشان حقیقت وجودیشان هستند سعی میکنند با آنها کنار بیایند. مثلا به دلیل ترس از شکست و ضرر کردن، هرگز به سمت سهمهای ریسکدار نمیروند. چون به خیال خودشان ظرفیت تحمل خسارت مالی را ندارند.
آنها با این دید، خودشان را از سودهای درخشانی که در پس بعضی از این سهمها پنهان شدهاند، دور میکنند. یادتان باشد، ظرفیت شما چیزی نیست که از ابتدا تا انتهای عمرتان دست نخورده و غیرقابل تغییر باشد.
شما هر زمان که اراده کنید، میتوانید با برداشتن گامهایی ساده و پیوسته – که در ادامه این گفتار برایتان خواهیم گفت – دست به تغییرهای بزرگی در ابعاد ظرفیت وجودی خودتان بزنید.
۲- سازگار شدن، همیشه خوب نیست
جهان، هر لحظه در حال تغییر است. سازگاری با شرایط تازهای که در آن قرار میگیرید به شما کمک میکند تا با تحمل کمترین تنش، زنده بمانید و زندگی کنید. اما نباید کنار آمدن با ظرفیتهای محدود خود را سازگار شدن با تغییرات معنا کنید. چون این دو مورد هیچ نقطه اشتراکی با هم ندارند. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم.
تلاش شما برای همراه شدن با پیشرفت تکنولوژی و استفاده از ابزارهایی که هر روز برای سادهتر شدن زندگی انسانها اختراع میشوند شیوهای از سازگار شدن معنا میشود.
اما اینکه شما مرزی ذهنی برای موفقیت یا جلوتر رفتن خود در نظر بگیرید به این معنا است که ظرفیت محدود امروز خود را باور کردهاید. به یاد داشته باشید، تنها چیزی که میتواند چهارچوب ظرفیت شما را تعیین کند، افکار خودتان است. چون چیزی ظرفیتی که در اختیار دارید بی حد و مرز است.
۳- نباید از نقطههای ضعف خود فرار کنید
وقتی قطعهای در یک سیستم، کار خود را درست انجام نمیدهد تمام آن مجموعه را به زحمت میاندازد. نقطههای ضعف شما هم برای سیستم وجودتان قطعهای مشکلدار هستند.
اولین قدم برای افزایش ظرفیت درونی این است که با نقطههای ضعف و قوت خود آشنا شوید. هیچ انسانی روی زمین وجود ندارد که نقطههای ضعف نداشته باشد.
حتی موفقترین انسانها نیز چندین و چند نقطه ضعف دارند. اما رمز پیروزی آنها بهتر کردن نقطههای قوتشان است نه تمرکز روی قویتر کردن نقطههای ضعفشان. این نکته مهمی است که درک آن میتواند مسیر زندگی شما را تغییر دهد.
۴- دل به دل دروغهای ذهنتان ندهید
ذهن شما دوست شما نیست. او برنامهریزی شده تا بهترین، سریعترین و کارآمدترین راه را برای زنده ماندنتان انتخاب کند. بنابراین گاهی مجبور میشود در مورد تواناییهایتان به شما دروغ بگوید تا از این راه بتواند شما را در جایی که هستید – و از نظر ذهنتان امن به شمار میرود – نگه دارد.
ذهنتان آنقدر دروغ مصلحت آمیز تحویلتان میدهد تا باور کنید که توانایی انجام کار تازه، چالشی هیجانانگیز یا تغییری غیرقابل پیشبینی را ندارید. جالب اینجا است که وقتی هر کدام از ما به نقطه انتهایی محدودیت خودمان میرسیم، تازه در آستانه به کار گرفتن ۵۰ درصد از تواناییهایمان قرار گرفتهایم.
پس یک قدم بیشتر برداشتن، یک دقیقه بیشتر تحمل کردن و یک کار را بیشتر انجام دادن فرسنگها با ظرفیت طبیعی بی حد و مرز شما فاصله دارد.
با انواع دیوارهای سنگی ظرفیت خود آشنا شوید
ظرفیت وجودی بی حد و مرز ما با سه دیوار مختلف محدود شده است:
۱. دیواری که از کودکی پیرامون ما کشیده میشود
این قسمت از ظرفیت که در دوران کودکی ما شکل میگیرد در دو حالت ساده خلاصه میشود؛ در حالت اول، پدر و مادر و اطرافیانمان انسانهایی بلند پرواز و فوقالعاده هستند که در ذهن ما راه میسازند نه دیوار. در حالت دوم، پیرامون ما را افرادی گرفتهاند که محدودیتهای خودشان را به ما تحمیل کردند. همانطور که کمی قبل با هم گفتیم، نتیجه این بخش هر چه که باشد میتواند تغییر کند.
۲. دیواری که جامعه آن را پایهریزی می کند
جامعه، مجموعهای از انسانها است که با طرز تفکرهای متفاوتشان در کنار هم زندگی میکنند. ذهن برخی از این افراد، سرشار از «نمیشود» و «غیر ممکن» است. مشکل از اینجا آغاز میشود که این افراد، محدودیتهای خودشان را به عنوان یک اصل به خورد دیگران میدهند.
کسانی که خودشان را باور نداشته باشند به راحتی تسلیم این محدودیتهای دروغین میشوند. اما کسانی که قوی هستند، خودشان را باور دارند و روی پاهای خودشان ایستادهاند به این محدودیتها ذرهای اهمیت نمیدهند و راه خودشان را میروند. صمیمانه آرزو میکنیم شما جزو گروه دوم باشید.
۳. دیواری که با دستان مبارک خودمان بالا میرود
این دیوار که ترکیبی از چند دیوار دیگر است با آجرهایی از جنس ترسهایمان بالا میرود. ما خودمان و تواناییهایمان را دست کم میگیریم و به همین علت، بیشتر از آنکه به دیگران «نه» بگوییم به خودمان و آرزوهایمان پاسخ منفی میدهیم. در حقیقت، ما اصلا به خودمان امیدوار نیستیم.
شاید بپرسید: «چگونه میتوان این دیوارهای درونی را از میان برد؟»
روش برداشتن این دیوارها بسیار ساده است. باید به دنبال کسانی بگردید که محدودیتهایی شبیه شما داشتهاند اما توانستند آنها را کنار بزنند و به خواستههای خود برسند. وقتی این نمونهها را یکی پس از دیگری به ذهنتان نشان میدهید، دیوارهای سنگی درون آن سست میشوند و با یک فکر تازه از سوی شما فرو میریزند؛ این فکر که: «من هم میتوانم…»
مدیریت زمان یک بیراهه است، انرژی را مدیریت کنید!
بیشتر کسانی که دغدغه افزایش بهرهوری را در سر دارند، با موضوع «مدیریت زمان» درگیر هستند. آنها راههای مختلفی را امتحان میکنند و از استراتژیهای گوناگونی برای مدیریت اندوخته زمانی خود بهره میگیرند. اما بیشتر راهکارهای مدیریت زمان، آنطور که از آنها انتظار میرود جواب نمیدهند.
چون موضوع اصلی، نه زمان بلکه انرژی است. درست است که ما هر روز ۲۴ ساعت زمان در اختیار داریم اما انرژی ما در روزهای مختلف یکسان نیست.
در واقع، کاری که ما با مدیریت زمان انجام میدهیم، از بین بردن انرژی مفیدی است که میتوانست با برنامهریزی درست، صرف انجام کارهای دیگر شود.
شما میتوانید انرژی خود را با یک رژیم درست غذایی و فکری، همیشه در اندازه بالایی نگه دارید. رژیم غذایی به خوردن مواد طبیعی و رساندن ویتامینها به بدنتان برمیگردد. گذشته از این، نباید سهم ورزش کردن در افزایش انرژی را نادیده بگیرید. اما رژیم فکری به شارژ روزانه انگیزههای شما باز میگردد.
شما باید روز خود را با آهنگها، جملهها یا کلیپهایی انگیزشی آغاز کنید؛ حتی بهتر از آن، میتوانید چند دقیقه کوتاه زمان بگذارید و لحظه شیرین رسیدن به اهدافتان را در ذهن خود به تصویر بکشید. این کار به شما کمک میکند تا با شارژ انگیزههای خود روزتان را با انرژی زیادی شروع کنید.
بدون تردید نمیتوان «زمانبندی کارها» را از زندگی روزانه حذف کرد. اما با مدیریت انرژی میتوان کارهای زیادی را در زمانی اندک به سرانجام رساند.
ظرفیت عاطفی چیست و چگونه میتوان آن را افزایش داد؟
اولین واکنش شما در برخورد با مشکلاتی که سر از زندگیتان درمیآورند چیست؟ اگر مشکل شما چیزی نباشد که به این راحتیها یا در زمان کوتاهی برطرف شود چه کار میکنید؟ شیوه واکنش شما در برابر این مشکلات، نشاندهنده ظرفیت عاطفی شما است.
اگر در برابر این مشکلات خورد شوید، خودتان را ببازید و دست به رفتارهایی بزنید که بعدا از آنها پشیمان شوید، یعنی ظرفیت عاطفی شما محدود است. اما اگر بر خودتان مسلط شوید و به دنبال راه چارهای بگردید، از نظر عاطفی، قوی به شمار میروید.
با این وجود میتوان با انجام چند تمرین، ظرفیت عاطفی را در طول زندگی افزایش داد. بیایید نگاهی به این راهکارها بیندازیم:
خودتان را یک قربانی در نظر نگیرید
برخی از افراد به هنگام بروز مشکلات ناخواسته، رفتارهای عاطفی خاصی را از خودشان نشان میدهند. مثلا مانند یک زغال داغ، برافروخته میشوند و به خودشان و دیگران آسیب میرسانند. وقتی هم که آتش این خشم هیجانی خاموش میشود در پاسخ به اعتراض دیگران شانههایشان را بالا میاندازند و میگویند:
«اخلاق من این طور است، دست خودم نیست و کاری برای تغییر آن نمیتوانم بکنم.»
در واقع آنها با این روش، مسئولیت را از گردن خودشان باز کرده و دیگران را وادار به تحمل این وضعیت میکنند.
اگر شما هم درگیر این مشکل هستید میتوانید به شیوه معکوس عمل کنید و خودتان را از این وضعیت نجات دهید. به این ترتیب که رفتارتان را از احساس خود جدا کرده و روی تغییر آن تاکید کنید.
به زبان ساده، باید مدتی نقش بازی کنید. مثلا وقتی در یک موقعیت احساسی قرار میگیرید، با وجود آنکه آتشفشان درونتان سرشار از قلیان است، ادای انسانهای آرام و منطقی را دربیاورید. شاید این موضوع به نظرتان خندهدار باشد اما این رفتار، یک اصل واقعی در دنیای شیرین روانشناسی است.
بر اساس این اصل، رفتار باعث ایجاد احساس میشود. البته بیشتر ما برعکس این موضوع را باور داریم. مثلا با خودمان فکر میکنیم برای خوشحال بودن باید دلیلی برای خوشحالی وجود داشته باشد؛ وگرنه ما که سرخوش نیستیم!
اما آدمهای واقعا خوشحال، قبل از آنکه احساس خوشحالی کنند لبخند میزنند، قبل از آنکه واقعا آرام باشند، نفس عمیق میکشند و قبل از اینکه معیارهای خوشبختی را به چشم ببینند خود را فرد خوشبختی میپندارند.
اتفاقی که میافتد این است که این افراد واقعا به انسانهایی خوشحال، آرام و خوشبخت تبدیل میشوند. در نتیجه، نباید منتظر این باشید که کسی راهش را کج کند و شما را از وضعیت کنونیتان نجات دهد. شما ظرفیتی بی حد و مرز دارید. پس خودتان دست به کار شوید. این تنها راه چاره واقعی است.
برای خودتان روضه نخوانید
شاید شما هم کسانی را دیده باشید که وقتی مشکلی برایشان پیش میآید، ناراحتی مشکل کنونی خود را با مشکلی که در گذشته داشتند روی هم میگذارند و ساعتها با سخنان سوزناک از خودشان و بختبرگشتگانی که در اطرافشان هستند پذیرایی میکنند.
این کار چیزی جز عذاب دادن خودتان و بقیه نیست. سوزناک کردن ماجرایی که در آن گیر افتادهاید چیزی از حجم آن کم نمیکند؛ حتی شاید با این رفتار شما ابعاد مشکلتان به شکلی غیرمنطقی افزایش پیدا کند.
اگر میخواهید ظرفیت عاطفی خودتان را کنترل کنید باید یاد بگیرید که همه ماجراها نیاز به واکنش شما ندارند. لازم نیست سینه خود را در برابر تمام تیرهایی که به سمتتان پرتاب میشوند ستبر کنید.
گاهی باید آن تیرها را با دستانتان بگیرید، کمی وراندازشان کنید و آنها را به زمین بیندازید. گاهی هم تنها کاری که باید انجام دهید جا خالی دادن است. پس بیهوده غصه خوردن را کنار بگذارید.
همرنگ جماعت نشوید
همه ما انسان هستیم و دوست داریم در گروههای مختلف پذیرفته شویم. گاهی این گروه، تیم ورزشی مدرسه و دانشگاه است و گاهی گروهی از همکارانمان را تشکیل میدهد؛ گاهی هم گروهمان به اندازه ما و کسی که دوستش داریم کوچک میشود.
در میان این اشتیاق به پذیرفته شدن و گرفتن نمره قبولی از دیگران، یک مسیر انحرافی وجود دارد. اگر میخواهید از نظر عاطفی قوی بمانید باید از آن پرهیز کنید. این مسیر انحرافی، فراموش کردن خود واقعیتان و تبدیل شدن به کسی است که دیگران دوست دارند.
در انتهای این مسیر، شما ضعیف، غمگین و آسیبپذیر میشوید و چیزی از خود واقعیتان باقی نمیماند؛ در عوض به یک عروسک نخی تبدیل میشوید که هر کس، سر یکی از نخهایش را گرفته و آن را به سویی میکشد.
درست است که ما در طول ارتباط با دیگران از آنها تاثیر میپذیریم؛ اما این ماجرا باید دو طرفه یا چند طرفه باشد. این بدان معنی است که اگر در شخصیت شما رنگی از دیگران مینشیند، در دیگران هم چنین اثری مشاهده شود. این یک رابطه درست و سالم است.
به سنگهای کف رودخانه فکر کنید؛ همه آن سنگها در اثر برخوردی که با هم دارند آنقدر ساییده میشوند تا همگی به شکلی صاف و صیقلی تبدیل شوند. اگر قرار باشد در یک گروه فقط شما ساییده شوید، بهتر است که هر چه زودتر گارد خود را بالا بگیرید و از کسی که هستید محافظت کنید.
این مطلب را حتما بخوانید: خلاصه کتاب شفای زندگی
خودتان را به یاد بیاورید؛ کسی که هستید، چیزهایی که دوست دارید، مسئولیتهایی که آنها را برعهده گرفتهاید. به یاد داشتن نقشهایی که دارید، مثلا یک فرزند، یک رئیس یا حتی یک دوست به شما کمک میکند تا بتوانید از مرزهای احساسی میان خود و دیگران به درستی محافظت کنید.
ظرف بزرگتری برای تفکر خود بردارید
این زور بازو، لوله کلفت تانکها یا صداهای بلندتر از آستانه شنوایی نیستند که بر انسانها و خواستههایشان تاثیر میگذارند. اگر خوب نگاه کنیم میفهمیم که این جهان و حتی فراتر از آن، تمام کائنات بر اساس نیروی فکر و فرکانسهای آن در گردش هستند.
پس گسترش ظرفیت فکری، راهی برای رسیدن به زندگی آرزوهایمان و بهرهبرداری گستردهتر از ظرفیت بی حد و مرز درونیمان است. در ادامه این گفتار، چند راهکار را برای گسترش این ظرفیت به شما پیشنهاد میدهیم:
جبهه نگیرید، زندگی میدان جنگ نیست
شما تنها موجود زنده این جهان نیستید. این بدان معنی است که افراد بسیار زیادی با فکرهای بسیار متفاوتی در کنار شما روی این کره خاکی زندگی میکنند.
اگر همیشه ساز خود را بزنید، افکار خودتان را درست و شایسته و افکار دیگران را ناپسند و اشتباه بدانید نه تنها هیچگاه دروازه رشد فکری را پیدا نخواهید کرد بلکه در آتش باوری که اکنون به تعصب تبدیل شده است محدود خواهید شد.
فکرهای متفاوت را بشنوید، سعی کنید از نگاه دیگران به ماجراها بنگرید، ردای قضاوت را کنار بگذارید و به دیگران حق بدهید که مثل شما فکر یا زندگی نکنند. این بزرگترین قدمی است که میتواند نه تنها ظرفیت فکری بلکه زندگیتان را متحول کند.
از خودتان سوال کنید
بیشتر ما برای پیدا کردن پاسخ پرسشهایمان به دیگران مراجعه میکنیم. اما نزدیکترین فردی که در کنارمان وجود دارد را به رسمیت نمیشناسیم. پرسیدن سوال از خودمان و شنیدن پاسخی که از درونمان بلند میشود، تجربهای شگفتانگیز است.
هر چقدر که این پرسشهای درونی بیشتر شوند، عمق دریچه ذهنتان هم بیشتر میشود. به خودتان اعتماد کنید و سوالهایتان را از خودتان بپرسید. سپس پاسخهایتان را تحلیل کرده و آنها را به بوته آزمایش بکشانید.
این کار مانند این است که بخواهید با بیل و کلنگ مسیری از دریچه کوچک ذهنتان به سمت اقیانوس باز کنید. شاید در ابتدا برایتان عجیب باشد، اما بعد از مدتی کوتاه، اولین کاری که انجام میدهید پرسیدن سوال از خودتان است.
پیام اصلی جان سی. مکسول در کتاب «بی حد و مرز» چه بود؟
«جان سی. مکسول» (John C. Maxwell) در کتاب «بی حد و مرز» به دنبال راهکارهایی بود تا بتواند ظرفیتهای نهفته درونی خوانندگانش را گسترش دهد. او باور دارد که افزایش این ظرفیتهای درونی میتواند زندگی افراد را به سمت موفقیتهای بزرگ هدایت کند.
به قول «جان سی. مکسول»: «تا زمانی که نفس میکشید، میتوانید راههایی برای رشد کردن پیدا کنید. لازم نیست زندگیتان را در حصار محدودیتها ببینید.»